وژم و وژت
.:: Your Adversing Here ::.
 

تسلی و سلام (اخوان ثالث)

 

دیدی دلا که یار نیامد 

 

اراستیم خانه و خوان را 

 

گرد آمد و سوار نیامد 

 

وان ضیف نامدار نیامد 

 

بگداخت شمع و سوخت سراپای 

 

دل را و شوق را و توان را 

 

وان صبح زر نگار نیامد 

 

غم خورد و غمسار نیامد 

 

آن کاخ ها زپایه فروریخت 

 

اما گلی به بار نیامد 

 

و آن کرده ها به کار نیامد 

 

خوشید چشم چشمه ودیگر 

 

سوزد دلم به رنج و شکیب 

 

آبی به جویبار نیامد 

 

ای باغبان ، بهار نیامد 

 

ای شیر پیر بسته به زنجیر 

 

بشکفته بس شکوفه و پژمرده 

 

کز بندت ایچ عار نیامد 

 

سودت حصار وپیک نجاتی 

 

زان گهر نثار نیامد 

 

سوی تو وان حصار نیامد 

 

ای نادر نوا در ایام 

 

زی تشنه کشتگاه نجیبت 

 

کت فروبخت یا نیامد 

 

جزابری زهر بار نیامد 

 

دیری گذشت و چون تو دلیری 

 

یک از ان قوافل پربار 

 

در صف کارزار نیامد 

 

افسوس کان سفائن حری 

 

کاری به جز فرار نیامد 

 

زی ساحل قرار نیامد 

 

من دانم و دلت که غمان چند 

 

وان رنج بی حساب تو در داک 

 

آمد ور اشکار نیامد 

 

چون هیچ در شمار نیامد 

 

چندانکه غم به جان تو بارید 

 

وز سفله یاوران تو در جنگ 

باران پر کوهسار نیامد


  • نوشته : حجت لنگانی
  • تاریخ: یک شنبه 17 دی 1391برچسب:,
  • لحظه دیدار (اخوان ثالث )

    لحظه ی دیدار نزدیک است

    باز من دیوانه ام، مستم

    باز می لرزد،دلم ، دستمبازگوئی در جهان دیگری هستم

    هان!نخراشی بغفلت گونه ام را، تیغ!

    های ، نپریشی صفاری ز لفکم را ، دست!

    و ابرویم را نریزی ، دل!

    ای نخورده مست

    لحظه دیدار نزدیکست.

     

     

  • نوشته : حجت لنگانی
  • تاریخ: یک شنبه 17 دی 1398برچسب:لحظه دیدار اخوان ثالث,
  • خانه ام آتش گرفته(اخوان ثالث)

    خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز.

     هر طرف می سوزد این آتش،

     پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود. 

    من به هر سو می دوم گریان،

     در لهیب آتش پر دود؛  

    وز میان خنده هایم تلخ،

      و خروش گریه ام ناشاد،

    از دورن خسته ی سوزان،

    می کنم فریاد ، ای فریاد ! ی فریاد! 

    خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم.

     همچنان می سوزد این آتش ،

    نقشهایی را که من بستم به خون دل،

     بر سر و چشم در و دیوار ،

    در شب رسوای بی ساحل. 

    وای بر من ، سوزد و سوزد

     غنچه هایی را که پروردم به دشواری،

    در دهان گود گلدانها ،

    روزهای سخت بیماری 

    از فراز بامهاشان ، شاد ،

    دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب،

    بر من آتش به جان ناظر . 

    در پناه این مشبک شب . 

    من به هر سو می دوم ،

     گریان ازین بیداد. 

     می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد! 

     وای بر من ، همچنان می سوزد این آتش 

    آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان؛

    و آنچه دارد منظر و ایوان. 

     من به دستان پر از تاول 

    این طرف را می کنم خاموش،

    وز لهیب آن روم از هوش؛

    ز آندگر سو شعله برخیزد ، به گردش دود. 

     تا سحرگاهان ، که می داند، که بود من شود نابود. 

     خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر،

     صبح از من مانده بر جا مشت خکستر ؛ 

    وای ، ایا هیچ سر بر می کنند از خواب،

    مهربان همسایگانم از پی امداد ؟ 

    سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد . 

    می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد!

     

  • نوشته : حجت لنگانی
  • تاریخ: یک شنبه 17 دی 1387برچسب:اخوان ثالث,عکس اخوان ثالث,
  • صفحه قبل 1 صفحه بعد


    wezhem-wezhet

    حجت لنگانی

    wezhem-wezhet

    http://wezhem-wezhet.loxblog.com

    وژم و وژت

    تسلی و سلام (اخوان ثالث)

    وژم و وژت

    سلام ممنون از این که به وبلاگ خودتون سر زدید امیدوارم خوشتون بیاد خودم و خودت

    وژم و وژت